یک شعر که قدیمی نمی شود . چرا ؟ ، نمی دانم ، می دانم ، نمی دانم ….

از این جهان بیزارم از این جهان ِ غریبه از این جهان ِ پر از غریبه قریب ِ ….. تعدادِ نمی دانم هایم سال ماه …… روز ………. ساعت ….. لحظه لحظه لحظه ی نکبت بارِ تصمیمی خواسته ………………………………… ناخواسته که ناله ای کوتاه و نفرینی ابدی را به استیصال دایره ای افزود که میزبان […]

یلدا

قسم به زیبایی ات به مستانه لبخندت به دریاوار نگاه ات به گیسوان مشکین ات به ترمه ی خونین ات به رویای دوشین ات ……………….دوشین ام قسم به ستاره ………. ستاره ها قسم به تو به تمام دختران دشت که در پایان قصه ی هزار و یکم یلدا سپیده را در آغوش خواهیم فشرد .

فاصله

فاصله معنای عزیمتِ نقطه های تو بود که نه دور نه نزدیک همچون نخستین نگاه دخترکی زیبا پس از آخرین ملاقاتِ …………………..سربی داغ به هیچ کجا نو نمی شد

اعدام

روزی ترنج‌های نقش‌بسته‌ی ……………….این نگاه‌های گم‌شده بر دار زیر پاها له نمی‌شوند و چارپایه‌ها تنها برای تماشای طلوع خورشید بیدار خواهند ماند .

کارون‌نوشته ها 1

کنارش که می نشینم ، نمی دانم چه بنامم‌اش ، بی که خاطره‌ی خوشی در برش داشته باشم ، از نگاه سیال‌اش آرامش می‌یابم . سوختن‌ام را از کودکی با او قسمت کرده ام، شاید هنوز تکه‌هایم را نگه داشته باشد به جایی نادیدنی، ناگفتنی . گاهی لعنت‌اش می فرستم که چه آسان و آرام […]

اگر اینجا بودی

اگر اینجا بودی ، ——عاشقت می شدم چه چشم هایی داری حتما …………چه دست هایی شاید . و چه رویای دارم هر شب حالا که نیستی * پی نوشت : دوست عزیزم » محمد اسماعیل وندی» ، شعرهایش را با دنیای مجازی و آدم های حقیقی اش به اشتراک گذاشت ، تبریک به او و […]

میم مثل مرز ، میم مثل مین ، میم مثل مرگ …

تنها با جنگ جنگیدم و پاهایم یاری نکرد جا ماند جایی حوالی کوچک ترین میدان جهان حالا به دنبال تلفظ ِ حرف بعدی در جست و جوی بزرگ ترین م…   » حسین عارف زاده» *برای کودکانی که جنگ لکنتی ابدی بود برای زندگی شان * کاش نمی دیدم انسان چه می تواند با انسان […]

صعود ِ آب

نشسته ام پشتِ آبشاری که جورکشِ تمام طعم های زندگی ست . شوره آبی حیات بخشِ ماهیانی رنگین که تابِ هم پروازی در آب های شیرین را نداشتند و به سیلابی آمدند که از وحشت اش هرچه خاکستری ست به غارهای شان گریخته اند .

ساعت پنجِ عصر

یادم نیست کدام شب بود که شاعری به ماه خیره شد و پیراهن خونی گاوبازی بر دیرک چوبی در ساعت پنج عصر از شیب صخره ای رو به ساحل به پرواز درآمد همچون گیسوی تو وقتی باد با شاخه های زیتون تانگو می رقصد همچون چشم های تو وقتی دستان ات را می گیرم و […]